Friday, February 18, 2005

يك حقيقت مدفون...روي خاكش خون حسين

ديروز يكي از دوستامو تو حرم با دوست دخترش گرفتن( اون طفلكيا فقط ميخواستن اونجا با هم يه عهد ببندن)...باباي يكي از دوستامو اون وقتا گرفتن و با اسپري پيرهن آستين كوتاهشو آستين دار كردن...جلوي خود من تو زيست خاور يك پسر رو با يه دختر خانوم آروم راه ميرفت مثه سگ زدن...ديگه بيشتر از اين نميگم...خودتون ميدونين كه...فقط يه سئوال...چي شد كه بزرگترين حقيقت اسلام رو كه حسين به خاطرش قيام كرد و ابوذر به خاطرش تو بيابون شهيد شد رو اينجوري حقيرش كردن و تنها خاصيتش رو كردن فرو نشاندن عقده هاي يك عده...چي شد كه ديگه كسي فكر نميكنه امر به معروف و نهي از منكر اينه كه مثه ابوذر بري جلوي كاخ سبز معاويه بايستي و فرياد بزني آي مسلمونا...اگه اينو از پول خودشون ميسازن اصرافه و اگه از پول بيت المال ميسازن خيانت...چي شد كه ديگه كسي فكر نميكنه امر به معروف ونهي از منكر به مسلخ بردن خودت و عزيز ترين كساته توي يك صحراي داغ براي ايستادن تو روي يك قدرت ظالم وحشي...چي شد ؟...ها
؟
|

Thursday, February 10, 2005

كورش رو خيلي دوست دارم...هيچ كس شك نكنه ...مخصوصا خودش



اسم كورش رو حتما تو وبلاگ من خيلي خوندين...آره ميدونم...حتما فكر ميكنين كه ما با هم خيلي رابطمون بده...چون هر چي تو اين وبلاگ خوندين از كورش مربوط به دعواهاي ما با هم بوده....آره...ما با هم سر چند تا موضوع دعوامون شد...آره خيلي رابطمون بهم خورد....جوري كه جفتمون ميدونيم ديگه امكان نداره رابطمون برگرده به حالت سابق...اما...اما همه اين دعواها به خاطر اين بود كه هر كدوممون واسه اون يكي ديگه خيلي عزيز بوديم...بين منو كورش خيلي چيزا اتفاق افتاد اما هيچ كدومش به خاطر پستي كورش نبود...كورش براي من خيلي خوب بوده هميشه....اشتباه كرده هااااا....به اين شك ندارم....اما هيچ كدومش از سر بدخواهي نبوده...به اين هم شك ندارم....كورش هميشه براي من يك داداش كوچولوي خوب و مهربونه...كورش جون.....دوست خوبم....هيچ وقت...مثل تو...اون شب ساعت ده تو فلكه ضد...اون شب ديگه روي كوهسنگي...اون شبي كه از دانشكده تا خونه منو پياده كشوندي و يك سايه سرد جلومون بود...اون شبايي كه با هم راه ميرفتيم و حرف ميزديم....هيچ وقت كورش....هيچ وقت يادم نميشه....كورش جون....دوست خوبم
تولدت مبارك
|

Friday, February 04, 2005

جواب يك كامنت

بعضيا ميان تو وبلاگم و با اسم مستعار كامنت ميگذارن....خوب اين اصلا بد نيست...تازه جالب هم هست...بعضياشون رو از رو لحن حرف زدن و كامنتشون ميشناسم...و مطمئنم كه خودشونم اينو ميدونن....به هر حال از اونا هم تشكر ميكنم اما يك دوست اومده تو وبلاگم كامنت گذاشته با اسم خورشيد خانوم(كه كامنتش رو توي كامنتينگ همين مطلبم ميگذارم كه ببينين)....ميدونم كيه....خيلي حال كردن با روح اين كارش....اين كه اينقدر واسش مهم بودم كه اين كارو به اين صورت كه يك داستان به صورت استعاره واسم بنويسه كرده....اون درخت بيد كه تو داستانش هست منم....بقيه نمادهاش رو هم همشون رو خيلي خوب ميشناسم....اما وقتي اين مطلب رو خوندم شوكه شدم....من به اين مطلب به محض اينكه اوضاع روحيم اجازه بده يا تو وبلاگم ويا خصوصي جواب ميدم....اما چند تا چيز هست كه بايد بگم....ببين دوست خوبم....خورشيد آقا....به جان مادرم تو واسم خيلي مهمي .....چون عليرغم اشتباهات بيشتر وقتا برام يك دوست خوب بودي....اما....به اين چند تا چيزي كه ميگم با انصاف گوش كن ....اولا: تو ديگه چرا....خورشيد تو چرا....تو كه همه چيزو خيلي خوب ميدوني كه....واقعا اين كه رابطه من با شما دوتا به هم خورد تقصير ستاره دنباله دار بود....مثل روز برام روشنه كه خودتونم ميدونين كه اينطور نيست....فقط كافيه تو همين وبلاگ بري سراغ اون مطلباي اولم....اونجا كاملا مشخصه كه رابطه ما كي بهم خورد....اون موقع اصلا ستاره دنباله دار طفلكي بود؟....اينقدر اين موضوع واسم واضحه كه حالم به هم ميخوره بيشتر از اين توضيح بدم چيزي رو كه ميدونم خيلي خوب ميدوني....تو رو خدا ستاره دنباله دار قشنگ و مهربون رو رو وارد اين بازي مسخرتون نكنين...اون طفلكي از نظر شما مجرمه نه؟...ولي جرمش اين نيست كه منو از شما گرفته....اينه كه براي من خيلي عزيزه...همونطور كه اون اشتباه ميكنه و من براش مهمم با اينكه....بگذريم.دوما: اين كشف بزرگ رو از كجا كردي كه من بعد از قضيه ستاره دنباله دار احساس سرافكندگي ميكنم؟....ها؟....خوبه كه خودت جمله بعديت گفتي كه هميشه ميگم اون واسه من يك هديه از خود خداست...خودش و شما همتون ميدونين كه اون چقدر واسم عزيز و مهمه....دوست خوبم خودت خوب ميدوني كه اگه سر افكندگي و شرمساري و شكستي هم بود مال اون ماجراي راه آبي لعنتي بود...اون راه خوب كه خيلي هم قشنگ بود....آهره اون قضيه منو شكست....بد جورم شكست...خودت كه بهتر از هر كسي ميدوني كه....اون كارم يك اشتباه نا گزير بود....بگذريم....سوما: ماه طفلكي خيلي خوب بود....انصافا خيلي خانوم بود...بازم خودت بهتر از هر كسي ميدوني كه اون طفلكي كه داشت كمكم ميكرد با من قهرنكرد....اين من بودم كه گفتم علي رغم همه خوبيهات ديگه نورت رو نميخوام...ميدونم اين رو هم خوب يادته....اون ميل كه يادت هست....من قدر نشناسي كردم وا سه اون طفلكي.....اما بهتر از هر كسي ميدونين كه اون كارم لااقل يك قسمتش به خاطر تهمتي بود كه شما دو تا بهم زدين...ببخشيد....خيلي مغرورم....ميدونم....اما اين كه گفتي اون با من قهر كرد نه عزيز دلم....اگه خواستي ميل اون موقعم هنوز هست....با اينكه ميدونم خودتم خوب ميدوني اين چيزي رو كه گفتم...و ميدونم كه چرا اينو ميگي....بازم ببخشيد اين جواب خوبياي اون ماه مهربون نبود....ولي خوب چيكار كنم ديگه خيلي مغرور و پستم...چهارما: خورشيد....لعنتي....به خداوندي خدا من هيچ وقت نخواستم تو رو اذيت كنم....اينو بفهم...اينو بفهم لعنتي....تو هميشه واسه من مثه داداش كوچيكم عزيز بودي و مهم...بگذريم....بسه...بيشتر از اين ديگه نميكشم....خيلي چيزاي ديگه هم بايد بدوني كه اونا رو فقط به خودت ميگم....اگرم اينا رو اينجا نوشتم واسه اين بود كه اسم بقيه و رابطشون با من توش بود....ديگه نميتونم حرف بزنم....كاش ميشد هنوز مثه همون وقتا باشيم....اما هنوز كه هنوزه حتي يك درصد شك ندارم كه تقصير شما ها بود....خودتونم ميدونين كه عليرغم ميل من ديگه اين رابطه مثل سابق نميشه....اين چيزا فراموش نميشه....اما به اين شك نكن كه هنوزم بهترين دوستام هستين....قربون تو....داداشت...امير
|