Friday, February 18, 2005

يك حقيقت مدفون...روي خاكش خون حسين

ديروز يكي از دوستامو تو حرم با دوست دخترش گرفتن( اون طفلكيا فقط ميخواستن اونجا با هم يه عهد ببندن)...باباي يكي از دوستامو اون وقتا گرفتن و با اسپري پيرهن آستين كوتاهشو آستين دار كردن...جلوي خود من تو زيست خاور يك پسر رو با يه دختر خانوم آروم راه ميرفت مثه سگ زدن...ديگه بيشتر از اين نميگم...خودتون ميدونين كه...فقط يه سئوال...چي شد كه بزرگترين حقيقت اسلام رو كه حسين به خاطرش قيام كرد و ابوذر به خاطرش تو بيابون شهيد شد رو اينجوري حقيرش كردن و تنها خاصيتش رو كردن فرو نشاندن عقده هاي يك عده...چي شد كه ديگه كسي فكر نميكنه امر به معروف و نهي از منكر اينه كه مثه ابوذر بري جلوي كاخ سبز معاويه بايستي و فرياد بزني آي مسلمونا...اگه اينو از پول خودشون ميسازن اصرافه و اگه از پول بيت المال ميسازن خيانت...چي شد كه ديگه كسي فكر نميكنه امر به معروف ونهي از منكر به مسلخ بردن خودت و عزيز ترين كساته توي يك صحراي داغ براي ايستادن تو روي يك قدرت ظالم وحشي...چي شد ؟...ها
؟
|