Friday, July 15, 2005

نامرد

سگي ترين جمعه ممكن...خدا هم تعطيل...بي خيال...عاديه...حتي روزهايي هم كه خوبم فقط دارم خودم رو گول ميزنم...من بي عرضه...قبول...من عوضي..آره هستم...شش ماهه قرآن نخوندم...آره خوب...حرم خيلي وقته نرفتم ...آره...اينم قبول....نمازهام هم خيلي مسخره شده...به فكر خودم و زندگي خودمم...حتي يك ذره هم مثل اون آدمي كه ميخواستي زندگي نميكنم...آره...اينم قبول...تازه خيلي چيزام هست كه شرم دارم بگم و خودت ميدوني...اونام قبول....تعارف با خودم كه ندارم...اما آخه نامرد...ننه باباي آدمم كه بچه ميافرينن(هه)...حتي اگه اون بچه آشغال ترين بچه دنيا هم كه باشه بازم تا هر جا بتونن كمكش ميكنن...در قبال حماقتها و كج روي هاش خودشون رو مسئول ميدونن...كمكش ميكنن كه خوب شه....اما تو چي؟...ببخشيد...خدايي ديگه...با بنده باحالات حال كن...گور باباي من...قربون تو...بندت(هه)...امير
فقط يه چيزي به كسايي كه ميخونن بگم...اين رابطه شخصي من با خداي منه...فقط هم در مورد من صادقه....شما اگه به زندگيتون نگاه كنين خيلي جاها حضور گرم و هدفدار خداي خودتون رو احساس ميكنين...اين حرفا فقط حرف منه با شرايط من...حاليتون شد؟...خوبه...امير
|