Sunday, March 27, 2005

من پر از ميل زوالم...عشق من تو در چه حالي


لحظه هاي نوشتن اين كلمات پردغدغه ترين لحظات زندگي منن...دغدغه كلمه حقيريه واسه حسي كه الان دارم...ترس از صبح شدن هر شب...احساس گناه...ياس...احساس...راحت بگم...احساس بي عرضگي...و يه حس كه هست...همه اين حسها الان با منن به علاوه يك دنيا حسي كه نه قابل گفته شدنن نه قابل درك از طريق خوندن...همه اين حسا يه طرف....از يه طرفم حس پست علاقه به اينكه مثه يك جلبك زندگي كنم...بدون خطر واسه هيچ كس و شاد...حس بيهودگي و نگاه تنفر آميز خدا...خدايي كه رهام كرده...درك ميكنين؟...نه...زحمت نكشين...محال درك كنين...قربون همتون...داداشتون...امير
|