Monday, September 20, 2004

دوباره ها دوباره ها


صبح ......مامان : امیر....امیر.....پا شو.....دیر شد .....کلاس داری.....پاشووووووووووو.......صبحونه......خدافظ....قدم زدن......یه جیغ....یه پیرزن تصادف کرد.....مرد.....قدم زدن.....تاکسی.....جواد یساری......پارسال غروب دسته جمعی رفته بودیم زیارت....اه.......خیابون راهنمایی.....پله های دانشکده.....حیاط....نگاهها......نگاه.....سلااااااااام......یه سری حرف مفت.....یه سری دلخوشی های مفت......یه چایی با بچه ها....کلاس....عقب کلاس...یه استادجلو......یه سری دختر عقبتر.....دو سه تا پسر کنار.....یه سری حرف مفت.....نه دین نه دنیا......دوباره حیاط.....دوباره کلاس....دوباره ها دوباره ها.....ظهر.....نماز.....یه مترسک روبه روی دریا....نهاربا بچه ها تو تریا....دوباره کلاس....حیاط...خدای من چشام باز آبی شد......سر تو دستها......بچه ها خدافظ.....پله های دانشکده....تاکسی.....سوزان روشن....اه....یه دختر با یه پسر تو خیابون...الکی خوش.....راننده نوارو عوض کرد....وای.....ابی....آی جوووووووووون ماشااللاااااااااااااااااااااااااااااااا.....دوباره مرگ گل سرخ دوباره ها دوباره ها.....ابی...ابی...ابی....خونه....سلام.....امیر ما داریم میریم خونه عزیز جون...مییای؟....نه...خوب بیا بریم دیگه دلت وا میشه.....نه....صدای ماشین......تنها تو خونه....اسپیکر ها باز.....ابی......دوباره مرگ گل سرخ دوباره ها دوباره ها.....فکر....غم.....خدا.....یه خاطره.....قصه همیشه تکرار.....چشمام رو میبندم....باز چشام آبی میشن.....گونه های تر.....صدای ماشین.....اومدن....باز نماز....باز یه مترسک مقابل دریا....شام....کامپیوتر.....اینترنت......چند تا میل....وبلاگ.....اسپیکرها قطع....هدفون وصل....ابی...چراغ خاموش....پتو روی سر......هدفون توی گوش....ابی...ابی...ابی....آبی....آبی...آبی.....اون سه تا سئوال لعنتی....ابی...ابی....ابی....دوباره مرگ گل سرخ دوباره ها دوباره ها.....خواب.....باز صبح....مامان:امیر....امیر....پاشو....دیر شد....کلاس داری....پاشوووووو
چشمام باز میشه اولین چیزی که میبینم شعر سهرابه....زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود....یه خنده تلخ.....یه عالمه چندش از خودم.....یه عالمه گله از خدا
|