یه دوست میخواست کمکم کنه اما ....همه چیزو نمیدونست
پیش از اینکه سنگ بشی دوقدم مونده به سخت شدن، یه وجب تا نفوذناپذیر شدن، سر مرز پوچی و بی تفاوتی و بی خیالی،......تا همیشه از یاد رفتن ...درست پیش از لحظه تاریک نیستی، دقیقه ای هست که می تونی با یه نگاه دقیق شکارش کنی ....اون فرصت طلایی، کلید قفل تنهاییه، ساحل نجات پس از گذر از دریای طوفانیه آرامش قبل از طوفانه ...جاده رهاییه ...اون فرصتی رو که می گم شانس بزرگ زندگیه لحظه پرش از جهنم تردید و بی تحرکی به رود خونه روان و با صفای زندگیه ......پیش از اینکه از پاداش تقدیر نومید بشی؛ پیش از اینکه تو شطرنج زندگی کیش مات بشی؛ این لحظه مثه معجزه ظهورمی کنه ....یه سیلی سبز بهت می زنه که بعد اون چشات واسه همیشه ، همه جا و همه کس رو سبز می بینه وقتی چشات سبز شد، می تونی یه بار دیگه متولد بشی .......تا آدم هست، غمم هست ........قبل اینکه همه درا به نظرش بسته بیاد، میشه با یه نگاه تازه، با یه اعتماد به نفس، با یه ایمان و باور، با دعا کردن و خواستن، با هرس کردن هر چیز اضافی، با قانع بودن و بی نیاز شدن، غم رو به شادی، نومیدی رو به امید ونا توانی رو به توانایی تبدیل کرد ..........بعضیا تسلیم می شن ...اجازه می دن زندگی مثه برگی که در دست باد اسیره با اونا رفتار کنه ...اما بعضیا با بال و پر خودشون پرواز می کنن این دسته از آدما لحظه های معجزه رو می بینن، می تونن مثه یه شکارچی ماهرکمین کنن، لحظه ها رو شکار کنن و اونا رو به نفع خودشون به خدمت بگیرن ایمان دارن که هیچ اتفاق خوب و بدی نیست که بتونه به عظمت وجود انسان باشه واسه همینه که مثه کوه محکمن مثه دریا وسیع و مثه پرنده معصوم ...دلت می خواد کدوم باشی؟ تو گروه وامونده ها و رونده ها یا تو گروه اونایی که زنده اند و هی از نردبوم زندگی بالا می رن.......... واقعا حیفم میومد وقتی میخواستم این نوشته های قشنگ رو خلاصه کنم کاش میتونستم همش رو اینجا بزارم لااقل اون قسمتهایی رو که واسه همه مفیده و فقط مخاطبش من نیستم اما از اول با خودم عهد بسته بودم مطلبهای وبلاگم زیاد بلند نباشه تا خسته کننده نشه بابت همین مجبور شدم خلاصه کنم .... و اخرین مطلب : اگه کسی موقع خوندن این جمله های قشنگ دلش نورانی شد من رو هم دعا کنه شاید خدا ........ باز هم ممنونم واسه همه چی
<< Home