Sunday, September 12, 2004

سئوال سوم


یه لحظه فکر کن..... یه کم فکر کن..... تو همه چیز داری با پولی که داری هر کار بخوای میتونی بکنی.....این پول رو خواستی و تونستی به دست بیاری........یه کم فکر کن......تو قدرت میخواستی و اونو به دست آوردی ..... خیلی خوبه نه؟..... حالا همه باید خودشون رو با تو مچ کنن چون تو نفوذ داری.... یه عمره که همه زندگیتو گذاشتی تا این قدرتو به دست بیاری.....حالا داشتنش خیلی شیرینه نه ؟.....فکر کن.... تو واسه خودت آدم بزرگی هم هستی چون همیشه قبل از اسمت یه عنوان بزرگ داری.....این عالیه نه؟.....وای خدایا......تو یه دختر رو دوست داشتی.....حالا اونو داری....کسی رو داری که همیشه فکر میکردی واسه تو ساخته شده.... وقتی باهاشی خیلی خوشبختی ...... دیگه چی از این بهتر تو همه چیز داری... پول عنوان قدرت و عشق....همه عناصر اربعه یه زندگی پست رو داری .....اما..... اما یه دفعه میمیری.... تو میمیری در حالی که همه زندگیتو باختی.......نمیدونم کسائی که این چرت و پرتایی رو که نوشتم میخونن میفهمن من میخوام چی بگم یا نه ...... چند شبه... بعد از از دست دادن یکی از عزیز ترین استادام یه فکر داره داغونم میکنه...... آدم که آخرش باید بمیره توی زندگیش باید چی رو به دست بیاره که توی اون لحظه .... توی لحظه مرگ.... احساس پشیمونی نکنه؟.... پول عنوان عشق قدرت یا.......... نمیدونم آیا چیزی هست که آدم با داشتنش همه خوبیها رو داشته باشه بدون اینکه لحظه مردن تاسف بخوره واسه زندگی گذشتش ؟....نمیدونم چیزی هست که عاشق شدن فقط با اون خوب باشه یا پول داشتن فقط با داشتن اون قشنگ باشه....نمیدونم....نمیدونم.....کاش اون روز لعنتی توی اون کوچه لعنتی این رو هم به اون دو تا سئوال اضافه میکردم که..... که مرگ رو میشه چیکار کرد؟

|